مبانی نظری هوش

ما پیوسته همنوعان خود به خصوص کودکان را تیز هوش یا کم هوش یا با هوش یا بیهوش می­نامیم. یا در فکر خود یکی از این صفات را به آنان نسبت می­دهیم، بـا وجود این اگر از ما بپرسند که هوش چیست؟ در پاسخ به زحمت میافتیم  (کوسگریف[1] و همکاران، 2020). علت این است که اولاً مسلم نیست که هوش به وجه مطلق و خالص و به صورت استعداد مستقل وجود داشته باشد، ثانیاً به فرض وجود داشتن بتواند مستقیماً و با روش عینی و علمی مورد مطالعه قرار گیرد  (تیلور[2] و همکاران، 2023). این واقعیت که افراد از نظر استعداد، شخصیت و رفتار تفاوت دارند و این که این تفاوتها را می­توان مورد سنجش قرار داد، احتمالاً از ابتدای تاریخ مکتوب زندگی انسان مورد توجه بوده است. افلاطون و ارسطو در آثار خود از تفاوتهای فردی بین افراد و گروه ها سخن گفته اند (گوان[3] و همکاران، 2020). در امپراطوری چین قدیم در ۲۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح کارکنان سازمانهای کشوری هر سه سال یک بار با گونه­ای از امتحانات شفاهی مورد آزمایش قرار میگرفتند که نتایج این امتحانات به عنوان ملاکی برای ارزشیابی عملکرد و ارتقای آنان مورد استفاده قرار می­گرفت  (سیمونتون[4]، 2020). نخستین فردی که در زمینۀ ساختن آزمون هوش گام برداشت گالتن[5] بود و به عنوان طبیعی دان و ریاضیدان علاقه خاصی به تفاوتهای بین فردی داشت و معتقد بود که برخی خانوادهها از نظر زیستی برتر - یعنی قویتر یا زیر کتر از دیگرانند از نظر گالتن ۱۸۸۴ هوش عبارت بود از یک سلسله مهارتهای ادراکی - حرکتی استثنایی که نسل به نسل منتقل می شود. از آنجا که تمام اطلاعات از طریق حواس کسب میشود، هر قدر دستگاه ادراکی فرد حساستر و دقیقتر باشد به همان نسبت وی از هوش برخوردار است  (سیمونتون[6]، 2020). بعد از گالتن بینه بعد از سالها مطالعه اولین آزمون هوشی که تا حدودی شبیه آزمون هوش معاصر بود را انتشار داد. بینه و سیمون معتقد بودند که «هوش یک قوۀ ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی عملی آدمی دارد این قوه ذهنی همان قضاوت است که گاه از آن تحت عنوان عقل سليم، عقل عملی، ابتکار و توانایی انطباق با شرایط یاد می­شود (هانلین و کاپلان[7]، 2019). درست قضاوت کردن درست درک کردن و درست استدلال کردن و اینهاست فعالیتهای بنیادین هوش. بینه معتقد بود که کودکان کند ذهن مانند کودکان عادی هستند، اما از لحاظ رشد ذهنی عقب ماندگی دارند در آزمونهای عملکرد، کودک کند ذهن مانند کودک عادی، البته در سطح سنی پایین تری است (سیمونتون، 2020).

ترمن[8] در سال ۱۹۱۹ شاخص مناسبی برای هوش ارائه داد که نخستین بار توسط روان شناس آلمانی ویلیام اشترن[9] ۱۸۱۷ – ۱۹۳۸ پیشنهاد شده بود این شاخص هو شبهر نامیده میشود که در زبان انگلیسی به [10]IQ شهرت دارد و هوشبهر را به صورت نسبت سن ذهنی به سن زمانی بیان می­کند. کلاپارد و اشترن به نقل از پیاژه معتقدند که هوش نوعی تطابق ذهنی با مقتضیات و موقعیتهای جدید است بدین ترتیب کلاپارد هوش را در برابر غریزه و عادت که هر دو انطباق ارثی و یا اکتسابی هستند و در مقابل وضعیت ها تکرار می­شوند قرار داد (اکرمن[11]، 2022).

 


[1] Cosgriff

[2] Taylor

[3] Guan

[4] Simonton

[5] Galton

[6] Simonton

[7] Haenlein & Kaplan

[8] Terman

[9] Stern

[10] Intelligence Quitent

[11] Ackerman