مبانی نظری ابرازگری هیجانی

ابرازگری هیجان به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های اصلی هیجان، به نمایش بیرونی هیجان، بدون توجه به ارزش (مثبت یا منفی) یا شیوه تجلی آن (چهرهای، کلامی، بدنی یا رفتاری) اطلاق می‌شود. همچنین ابراز هیجان شامل تغییرات رفتاری همراه هیجان نظیر تغییرات چهره، صدا، ژست‌ها و حرکات بدن است. لبخند زدن، اخم کردن، گریه کردن یا گریز نمونه­هایی از ابراز هیجان هستند (بهدوست، پورشهریاری و حسینیان، 1400).

برای نحوه ابراز هیجان سه سبک معرفی شده است.

1- سبک ابرازگری هیجانی که به نمایش بیرونی هیجان بدون توجه به ارزش (مثبت یا منفی) یا روش (چهرهای، کلامی و حالت بدنی) گفته می‌شود (حسنی و شاهقلیان، ۱۳۹۳).

2- سبک کنترل هیجانی که گرایش به بازداری در ابراز پاسخ‌های هیجانی است. معمولاً برای این سبک چهار ساختار مستقل به شکل‌های بازداری هیجانی (تمایل به بازداری و سرکوب هیجان تجربه شده)، نشخوار (تكرار ذهنی رویدادهای هیجانی ناراحت‌کننده)، کنترل پرخاشگری و کنترل خوش­خیم (کنترل تکانه‌های آشفته کننده در طی انجام کار) عنوان می‌شود (قلی­زاده و فرخ­زاد، 1399). بازداری هیجانی به کاهش ابراز عاطفی، چه به طور ارادی مانند بازداری فعال و چه به طور غیرارادی، اطلاق می‌شود. راجر[1]، بازداری هیجانی را تمایل به بازداری و سرکوب هیجان تجربه شده، تعریف می‌کند (پرداتو، دیوید و مافی[2]، 2020). بازداری هیجان‌های مختلف و شیوه‌های بازداری در افراد متفاوت است. علاوه بر تفاوت‌های فردی ماهیت، زمینه اجتماعی، بر سهولت بازداری ابراز هیجان تأثیر می‌گذارد. به‌عنوان‌مثال، مردم انتظار دارند که در بعضی از موقعیت‌ها احساسات واقعی خود را بازداری کنند. بازداری بعضی از هیجان‌ها از بازداری هیجان‌های دیگر دشوارتر است. بازداری هر هیجان، زمانی که خیلی شدید است، مشکل‌تر به نظر می‌رسد و زمانی که فقط به طور جزئی احساس می‌شوند، مشکل است، زیرا مردم برای شروع چنین احساسات یا نیاز برای بازداری آن، کمتر هوشیارند. بازداری بعضی از شیوه‌های ابراز هیجان از بقیه دشوارتر است. به‌عنوان‌مثال، بازداری علائم هیجان در صدا از بازداری چهره‌ای و بازداری ابراز چهرهای از بازداری علامت هیجان درحرکت بدن مشکل‌تر است (زینچینگو، کاتز، اسکروگر و کانسک[3]، 2020). در این راستا، کینگ معتقد است که بازداری در زمینه ابراز هیجان برای تبیین ارتباط بین ابراز هیجان و سلامت به کار می‌رود. به اعتقاد فروید، بازداری هیجانی، یک علت مهم بیماری روان‌شناختی است و صحبت درمانی او برای رهاسازی «عاطفه خفه شده» یا ابرازی که به شدت کاهش یافته بود، طراحی شد. علی‌رغم تغییرات اساسی در نظریه اولیه فروید در مورد عوامل بیماری‌زا که در دهه‌های بعدی اتفاق افتاد، این باور که بازداری هیجانی ممکن است به آشفتگی روان‌شناختی منجر شود، به عنوان محور اصلی، در روان‌درمانی روان پویشی، باقی مانده است و مطابق با آن، یک هدف مهم در درمان­های ابرازگر، رسیدن به ابراز کامل‌تر (به‌عنوان‌مثال، بازنمایی در آگاهی هوشیار، تجربه و ابراز در موقعیت درمانی) پاسخ‌های هیجانی بازداری شده است (رفیعی بنی­الصادق، 1399). به اعتقاد گروس و لونسون[4] (1997) نیز بازداری رفتار ابرازگر هیجانی، فرد را از تجربه ذهنی هیجان‌های منفی، مانند غم رها نمی‌کند و بنابراین، پنهان کردن هیجان‌های فرد امکان ندارد که بتواند به عنوان روشی برای تخفیف احساس منفی، به ایجاد احساس بهتر کمک کند. آنان معتقدند که این یافته، به معنی این نیست که محدود کردن تکانه‌های هیجانی (مانند ضربه زدن یا فریاد زدن) هرگز مطلوب نباشد، بلکه به راحتی می‌توان شرایطی را تصور کرد که تحت آن، کم کردن رفتار ابرازگر برای سلامت روان‌شناختی خود و دیگران بهتر است. به‌عنوان‌مثال کاهش، جلوه‌های افسرده ساز ممکن است احتمال دریافت کمک و زنجیره‌های با فاصله از جلوه‌های عاطفی منفی دوطرفه را افزایش دهد و تعامل زناشویی را بهبود بخشد (ون­دنبورگ، شلبی، کادول، اوسالیوان و کیف باتلر[5]، 2018).

 


[1] Roger

[2] Predatu, David & Maffei

[3] Zinchenko, Kotz, Schröger & Kanske

[4] Gross & Levenson

[5] Van Denburg, Shelby, Caldwell, O'Sullivan & Keefe