مبانی نظری نگرش

نگرش مدت ­زمان طولانی است که به یکی از مفاهیم موردمطالعه در روان­شناسی و علوم رفتاری تبدیل شده است (اونی[1] و همکاران، 2017). محققان نگرش را به­عنوان ارزیابی مطلوب یا نامطلوب فرد از یک شیء یا رفتار تعریف می­کنند. این مفهوم نیز در چندین زمینه تحقیقاتی مورد مطالعه قرار گرفته است. نگرش افراد که تحت تأثیر ویژگی­های فناوری، انتظارات عملکردی و امید به تلاش است، یک ساختار کلیدی می­باشد که در چندین مدل پذیرش فناوری هوشمند گنجانده شده است و به­طور تجربی در زمینه­های مختلف توسط بسیاری از مطالعات مورد تأیید واقع شده است (رانا[2] و همکاران، 2017؛ رانا و همکاران، 2016). به گفته شیفمن و همکاران  (2010) نگرش به صورت پیش زمینه ذهنی مبتنی بر عواطف و یا شناخت به منظور انجام رفتاری پایدار و ثابت در برابر یک پدیده مطلوب یا نامطلوب مشخص تعریف می­گردد. مفهوم نگرش در بسیاری از مطالعات مربوط به رفتار مصرف­کننده و در اکثر مدل­های مربوط به آن مورد استفاده قرار گرفته است. باتوجه به تئوری عمل منطقی و تئوری رفتار برنامه­ریزی شده، نگرش پیش­بینی­کننده اصلی قصد پذیرش محسوب می­شود. در جهان کسب­وکار امروز، بیش­تر بازاریابان تلاش می­کنند تا درک بیش­تری از نگرش و عواطف مشتریان در مورد کالاها، خدمات و سیستم­های توزیع و همچنین کالاها و خدمات در سیستم­های توزیع رقبای خود داشته باشند. در قرن 21، بسیاری از سازمان­ها اهمیت شناخت نگرش مصرف­کنندگان خود را به­عنوان راهی برای تشخیص نقاط قوت و ضعف در بازار درک کرده­اند. ساختارهای نگرشی ابزارهای مفیدی برای شناخت رفتار قابل­مشاهده خریداران و مصرف­کنندگان در بازار می­باشد (متیو[3]، 2016).

نگرش با استفاده از تئوری­ها و مدل­های مختلف موردبررسی قرار گرفته است: مدل پذیرش تکنولوژی، تئوری رفتار منطقی، مدل یکپارچه­سازی نظریه پذیرش و استفاده از فناوری و مدل یکپارچه­سازی نظریه پذیرش و استفاده از فناوری وب 2 (بایلی[4] و همکاران، 2018). باتوجه به فیشبین وآیزن (1975)، نگرش را می­توان به دو نوع اصلی تقسیم کرد: نگرش نسبت­به اشیاء و نگرش نسبت­به رفتار. علاوه­براین، نگرش را می­توان به سه بخش تقسیم نمود: شناختی، عاطفی و رفتاری. شناخت به یک فرآیند ذهنی مربوط می­شود و برای کسب هوشمند و درک آن ازطریق روش­های مختلف، مانند تجربیات و تماس­های حساس مناسب است (بلومبرگ[5]، 2011). بعد دوم، واکنش­های احساسی افراد به­سمت یک نام تجاری یا محصولات/ خدمات آن است که این واکنش­ها یا احساسات می­تواند مثبت یا منفی باشد. درنهایت، بُعد آخر شناختی و عاطفی است زیرا منجر به استفاده یا عدم­استفاده از فناوری یا خدمات می­شود. نگرش همچنین می­تواند به ایجاد ارتباطات عاطفی با دیگر افراد منجر گردد (تینگ[6] و همکاران، 2015). از این­رو مفهوم این روابط می­تواند تأثیر مثبتی بر نگرش افراد نسبت به تعامل آن­ها با فناوری موردعلاقه خود داشته باشد. نگرش نسبت به برند، واکنش­های مثبت و منفی درباره برند می­باشد. به عبارت دیگر نگرش درباره برند براساس تجارب گذشته شکل گرفته و همچنین نفوذ و فشار دیگران (دوستان، خانواده، همسالان و اینفلوئنسرهای شبکه اجتماعی) فرد را به اجبار به سمت ایجاد نگرش منفی یا مثبت نسبت به برند سوق می­دهد (گوناوان[7] و هونگ، 2016).

 


[1] . Oni

[2] . Rana

[3]. Mathew

[4] . Bailey

[5] . Blomberg

[6] . Ting

[7] . Gunawan