elm-ac.ir
وبلاگ / عمومی

بررسی پدیدارشناسی(Phenomenology) به عنوان یک استراتژی تحقیق و روش شناختی

بررسی پدیدارشناسی(Phenomenology) به عنوان یک استراتژی تحقیق و روش شناختی 

 

اصطلاح Phenomenology(فنومنو لوژی = پدیدار شناسی) از واژه‏ی یونانی Phainomenon به معنای چیزی که خود را می‏نمایاند یا پدیدار است، گرفته شده است. اصطلاح فنومنولوژی هم کاربرد فلسفی و هم غیر فلسفی دارد. در علوم طبیعی به ویژه در رشته‏ی فیزیک، به پدیدار شناسی های غیر فلسفی برمی‏خوریم. دانشمندان معمولاً از اصطلاح پدیدار شناسی، تأکید و برداشت توصیفی در مقابل تبیینی رشته‏ی علمی‏شان را مراد کرده‏اند. در پدیدار شناسی فلسفی نیز چنان که ریچارد اشمیت در مقاله‏اش تحت عنوان «فنومنولوژی» در دایرة المعارف فلسفه(1967م) ویراسته‏ی پل ادواردز خاطرنشان می‏کند، دو معنای متمایز یافت می‏شود. معنای قدیم‏تر و گسترده‏تر این اصطلاح عبارت است از هر نوع مطالعه توصیفی یک موضوع یا رشته‏ی تحقیقی که توصیفگر پدیدارهای مشهود است. معنای دوم، معنایی است محدودتر و مربوط به قرن بیستم که آن را رهیافتی فلسفی می‏داند که روش پدیدارشناختی را به کارمی‏برد. فنومنولوژی فلسفی به عنوان رهیافتی عمده در فلسفه‏ی قرن بیستم، صورت‏های مختلفی دارد. فی المثل می‏توان بین فنومنولوژی استعلایی ادموند هوسرل، فنومنولوژی وجودی ژان پل سارتر و موریس مرلو پونتن و فنومنولوژی هرمنوتیک هایدگر و پل ریکور فرق گذاشت. هدف اوّلیه‏ی فنومنولوژی فلسفی، پژوهش و آگاهی مستقیم از پدیدارهایی است که در تجربه‏ی بی‏واسطه آشکار می‏شود، لذا این امکان را به پدیدار شناسی می‏دهد که ساختارهای ماهوی یا ذاتی این پدیدارها را توصیف کند. بدین ترتیب فنومنولوژی می‏کوشد خود را از پیش فرض‏های تجربه نشده آزاد کند، و از توضیح علّی و سایر تبیین‏های دیگر بپرهیزد، و روشی به کاربرد که توصیف آنچه را که آشکار می‏شود یا شهود یا کشف حجاب از معانی ذاتی را ممکن سازد.

نخستین تلاش برای معرفی مفهوم پدیدارشناسی به کارهای هوسرل1859-1938 باز می گردد. هوسرل اعتقاد داشت که بین عین و ذهن جدایی وجود ندارد و پدیدارها برای وی پوسته نازکی از واقعیت نیستند که در پسِ آنها ذات اشیاء وجود داشته باشند. هوسرل ماهیت یا ذات پدیدارها را در اشیا فی نفسه پشت آنها قرار نمی داد، بلکه ماهیت پدیدارها را ذاتیِ آن ها می دانست، ماهیاتی که به وضوح قابل درک هستند. در حقیقت پدیدارشناسی تفکیک بین عین و ذهن را صحیح نمی داند؛ یعنی نه مانند عینی گرایان انسان را به کناری می نهد و او را منفعل می داند و نه تمام نقش را به او می دهد، بلکه پدیدارشناسی بر هر دوی این ها تمرکز می کند. دکارت در فلسفه جدید بر این عقیده بود که جهانی ثابت وجود دارد که بیرون از ذهن انسان هاست و انسان به قوه تعقل قادر به شناخت کامل نسبت به آن است. به عبارت دیگر جهانِ بیرون و ذهن، از یکدیگر مستقل هستند. منظور او از قوه تعقل استفاده از حواس برای اندازه گیری دقیق چیزهاست. لذا استفاده از روش های علوم طبیعی برای بررسی پدیده­ ای جهان را پیشنهاد می داد. واضح است که آن چه دکارت بر آن پافشاری می کرد دقیقاً نقطه مقابل پدیدارشناسی است. زیرا از منظر پدیدارشناسی پدیده مستقل یا خارج از ذهن انسان ها وجود ندارد و هر آن چه در ذهن وجود دارد همان است که افراد آن را به شکل های مختلفی در عین تجربه کرده اند. یعنی این ذهنیت انسان هاست که موجب پدیدار شدن عینیت ها می شود. از این رو، نمی توان افتراقی بین عین و ذهن قائل شد. بنابراین دوگانگی بین عین و ذهن نتیجه حاکم شدن علوم طبیعی بر عرصه های مختلف زندگی بشر است و باید از میان برداشته شود.

با توجه به آن چه گفته شد استفاده از روش تحقیق پدیدارشناسی می­تواند چارچوبی جدید برای دسترسی به واقعیت ناب پدیده­ها باشد. این روش می­تواند نگرش و شیوه­ای ذهنی و سیستماتیک، برای توصیف عمیق تجربیات زندگی و معنی دادن به آن­ها باشد. به­ زعم مورس یکی از مزایای این روش این است که در آن هیچ متغیری دستکاری نمی­شود و هیچ یک از متغیرهای زمینه­ای کنترل نمی­شود. در این روش داده­های­ کیفی از نگاه عمیق به پدیده­ها به دست می­آید و پژوهشگر را قادر می­سازد تعریف وسیعی از یک پدیده را که تقریباً تمام وقایع تجربه شده افراد را در بر می­گیرد، مورد استفاده قرار دهد. در واقع روش پدیدارشناسی، روشی است که به ما کمک کند تا معنا و ماهیت تجربه­های زیسته (تجربه مستقیم و شخصی هر فرد) افراد از   پدیده­های جهان را بهتر بدانیم.

روش پدیدارشناسی می­تواند در طیف وسیعی از تحقیقات علوم انسانی مورد استفاده قرار گیرد. بسیاری از پژوهشگران علوم اجتماعی به دنبال فهم جوهره پدیده­های بی­شماری هستند که در پیرامون انسان­ها قرار دارند. این امر با روش­های معمول اثبات­گرایی امکان­پذیر نیست. هم­چنین در حوزه­های تخصصی­تر مانند سازمان­ها، تبلیغات و رفتار مصرف­کننده، پدیدارشناسی می­تواند به عنوان یک استراتژی پژوهشی قابل اتّکا، راهگشای پژوهشگران در دست­یابی به واقعیت نابِ پدیده­ها باشد.

پدیدارشناسی در درجه اول یک اصلی از روش را نشان می‌دهد، که می‌تواند به بهترین شکل در عبارت هوسرل مشاهده کرد: «به خود چیزها برگردید.» این بیان به معنای این نیست که باید به رئالیسم ساده لوحانه بازگشت. اما این نشان می‌دهد که در فلسفه باید از کلیه اصول و ایده‌هایی که به طور کافی توضیح داده نشده یا به طور نادرست پایه‌گذاری شده‌اند؛ از همه روش‌های دلخواه و خودسرانه و همه پیش‌داوری‌ها خودداری کرد، و صرفاً توسط خود شی  ها هدایت شود. هدف پژوهش پدیدارشناسی، توضیح صریح و شناسایی پدیده‌ها است آنگونه که در موقعیتی خاص توسط افراد ادراک می‌شوند. براساس دسته‌بندی پارادایم‌های بوریل و مورگان پدیدارشناسی در دسته پارادایم‌های تفسیری قرار می‌گیرد. یعنی یک روش علمی که با رویکردی ذهنی به جمع‌بندی مباحث اجتماعی می‌پردازد

انواع پژوهش پدیدارشناسی

دایرةالمعارف تحقيق كيفي انتشارات سیج پنج نوع پدیدارشناسی را معرفی کرده است: پدیدارشناسی متعالی (هوسرلی)، پدیدارشناسی وجودی (هایدگر)، پدیدارشناسی هرمنوتیکی (گادامر) پدیدارشناسی زبان شناسانه (دریدا و فوکو) و پدیدارشناسی اخلاقی (مکس شلر). در مورد انواع پژوهشهای پدیدارشناسی اصولاً دیدگاه های مشابهی وجود دارد؛ برای مثال مورس و ریچارد (۲۰۰۲) دو نوع تحقیق پدیدارشناسی را از هم تمییز داده اند پدیدارشناسی توصیفی و پدیدارشناسی هنجاری. راپورت و وین رایت (٢٠٠٦) نیز دو نوع رهیافت کلی نسبت به مطالعات پدیدارشناسی را توصیفی و تفسیری معرفی نموده اند. بطور کلی می توان دیدگاه های هوسرل و پس از وی هایدگر را مبنای دو گونه اصلی پدیدارشناسی. بر این اساس مجموعاً دو رهیافت به پدیدارشناسی وجود دارد: پدیدارشناسی وجودی یا هرمنوتیکی  منسوب به هایدگر  و پدیدارشناسی تجربی متعالی یا روان شناختی متعلق به هوسرل.

پدیدارشناسی توصیفی منسوب به هوسرل می باشد. رویکرد هوسرل از آن جا توصیفی نامیده می شود که وی قائل به توصیف ذاتع عمومی و فراگیر پدیده ها در پدیدارشناسی بود و پدیدارشناس را فردی مستقل و جدا می دانست که می تواند ذات یک پدیده را در آگاهی افراد شناسایی و توصیف کند. این اعتقاد بر این مبنا بود که آگاهی همه افراد ساختار مشترکی دارد و کار پدیدارشناس توصیف بدون تفسیر این ساختار آگاهی است که ذات پدیده را در خود جای داده است. هوسرل به توصیف پدیده معتقد است و تفسیر را به میان نمی آورد چرا که به ذهنیت متعالی یا استعلایی معتقد است. یعنی حالتی که در آن پژوهشگر قادر است واقعیت زیسته خود را کنار بگذارد و پدیده را بصورت محض درک و توصیف کند. از سوی دیگر پدیدارشناسی تفسیری یا هرمنوتیک از کارهای اندیشمندانی چون هایدگر، مرلوپونتی و سارتر که به اصلاح و نقد رویکرد هوسرل پرداختند سرچشمه می گیرد(این دانشمندان بر این عقیده بودند که پدیدارشناسی صرفاً یک توصیف نیست، بلکه فرایندی تفسیری است که پژوهشگر در آن به تفسیر معنای تجارب زیسته افراد می پردازد.

بنابراین در روش پدیدار شناسی توصیفی بر درک تجربیات مخاطب از طریق دیدگاه آنها تمرکز می شود ولی در پدیدار شناسی تفسیری بر خلق معنا از تجربیات از طریق دیدگاه مخاطب تمرکز می کند.

 

مراحل و روش انجام یک تحقیق پدیدار شناسانه

پژوهش پدیدارشناسی ذاتاً کیفی است و در بر دارنده مجموعه ای از روش های تفسیری است که به دنبال توصیف، رمزگشایی وکشف تجربیات مختلف است. تحقیقات پدیدارشناسی استقرایی است و در آن، نظریه ها از توصیف تجربیات افراد تحت مطالعه به دست می آید. هدف تحقیق نیز ارائه توصیفی عمیق برای فهم ماهیت و جوهره یک تجربه است و به جای تلاش برای اثبات یا رد یک نظریه، به توسعه نظریه ای تفسیری می پردازد. هدف تحلیل پدیدارشناسی بیش از هر تحلیل دیگری، واضح سازی معنا و مفهوم پدیده هاست. پدیدارشناسی نه در پیِ شرح علل و نه کشف علل، بلکه در جستجوی واضح سازی مفهوم است. واحد تحلیل عده ای از مردم هستند که صاحب تجربیاتی مشترک در خصوص موضوع یا پدیده مورد بررسی هستند. این تجربیات الزاماً نمی توانند کاملاً مشترک باشند بلکه می تواند وجوه تفاوتی نیز از سایر افراد داشته باشد. تمرکز اصلی روی کل پدیده مورد مطالعه است و نه بخش مجزایی از پدیده. در پدیدارشناسی آن چه حائز اهمیت است فهم جوهره یک پدیده در نزد گروهی از افراد است و نه تببیین پدیده و اندازه گیری آن.

 

بخش اول: موضوع، طرح مساله و سوالات

پژوهشگر باید پدیده ای را انتخاب کند که مایل است بداند افراد چگونه آن را تجربه کرده اند. یعنی تجربه زیسته. افراد نسبت به یک پدیده، موضوع این پژوهش است. پس از انتخاب موضوع، مساله­ای که این موضوع بر آن استوار است را باید بیان کرد؛ مساله پژوهش پدیدارشناسی باید به گونه ای باشد که لزوم و اهمیت درک تجارب مشترک افراد، از پدیده ای که موضوع پژوهش بر آن استوار است را نشان دهد. در تعیین سوال اصلی پدیدارشناسی باید به وجود ذاتی پدیده پرداخت. افراد این پدیده را چگونه تجربه کرده اند؟ یا افراد چه چیزی در مورد این پدیده تجربه کرده اند؟ معنا و مفهوم این پدیده از نظر افراد مورد مطالعه چیست؟ یا افراد پدیده مورد بررسی را چگونه توصیف می کنند و چه احساسی نسبت به آن دارند؟ چه بسترها و شرایطی بر تجربه آنها از پدیده مورد بررسی تاثیرگذار بوده است؟ یا افراد پدیده را در چه زمانها، مکانها و شرایطی تجربه کرده اند؟

بخش دوم: جداسازی  و ایجاد نگرش متعالی پدیدارشناسی

پژوهشگر پیشفرض های نظری، فرهنگی، تجربی و سایر موارد را که در مورد پدیده دارد شناسایی کرده و کنار می گذارد و از نو به پدیده ها می نگرد. جداسازی به معنای احتیاط پژوهشگر و سلیقه ای عمل نکردن، همواره در دستور کار پژوهش­گر است.

 

بخش سوم: جامعه آماری، نمونه­گیری و انجام مصاحبه

داده ها از افرادی که پدیده مدنظر را تجربه کرده اند گردآوری می شوند. بنابراین مشارکت کنندگان یا جامعه آماری باید به دقت انتخاب شوند تا دقیقاً همان افرادی باشند که پدیده مورد بررسی را تجربه کرده باشند. روش های جمع آوری داده در پدیدارشناسی شامل تحریر میدانی، مشاهده و مصاحبه است. اما اصلی ترین روش گردآوری داده در پدیدارشناسی مصاحبه است. مصاحبه پدیدارشناسی عموماً عمیق و نیمه  ساختاریافته است تا مشارکت کننده، بدون این که محدودیتی برای او ایجاد شود، توضیحات کامل و همه  جانبه را درباره پدیده ارائه دهد (حرف دلش را بزند).

نمونه گیری از نوع هدفمند و غیر تصادفی است و مستقیم سراغ افرادی می رویم که تجربه مشترکی از موضوع تحقیقی داشته باشند. تعداد مشخصی برای مصاحبه ­شوندگان وجود ندارد و تعداد مشارکت­کنندگان در پژوهش­هایی ­که از روش پدیدارشناسی بهره برده­اند عموماً بین 6 تا50 نفر متغیر بوده است. هرزمانی که داده­های گردآوری شده به اشباع نظری رسید و چیز جدیدی حاصل نشد، محقق می­تواند فرایند مصاحبه از نفرات جدید را متوقف کند.

بخش چهارم تجزیه و تحلیل داده های گردآوری شده

این بخش خود به چهار مرحله تقسیم می شود:

مرحله اول: خوانش و در کلیت متن گرآوری شده. در این مرحله پژوهشگر باید متن داده هایی را که به طور کامل روی برگه رونوشت کرده است به دقت بخواند تا با مطالب مانوس شده و به حسی کلی از آن ها دست یابد

مرحله دوم:  تلخیص داده ها. باید خط به خط داده ها تحلیل شده، واژه ها و عبارتهای مهم یا بخشهایی از مصاحبه که با تجارب شرکت کنندگان درباره پدیده مورد مطالعه مرتبط است، مشخص شود. عبارت های استخراج شده در کنار یکدیگر معنای کل تجربه را تشکیل میدهند. به عبارت دیگر در این مرحله مضامین اولیه در داده ها کدگذاری می شوند. سپس به تمامی این کدها اهمیت و ارزش یکسانی داده می شود و در نهایت فهرستی از کدهای غیرتکراری و بدون هم پوشانی تنظیم میشود.

مرحله سوم: تشکیل واحدهای معنای و مقولات اصلی.  

در این مرحله ابتدا کدهای اولیه و خام تبدیل به کدهای علمی شده و سپس کدهای علمی در قالب واحدهای معنایی کلی دسته بندی می شوند. واحدهای کلی نیز بر اساس محتوای موجود در آن ها باید توسط پژوهش گر نامگذاری شوند.

مرحله چهارم: توصیف مقولات و مفاهیم. در این مرحله پژوهشگر هرکدام از واحدهای معناییِ تشکیل شده در مرحله قبل را توصیف میکند. یعنی ابتدا هر یک از مضامین را می نویسد و سپس برای آن ها متنی می نویسد که در بر گیرنده محتوای آن مضمون است. هم چنین برای هر مضمون، پژوهش گر باید نمونه هایی از متن اصلی مصاحبه ها را که محتوای آن ها در این مضمون ها جای می گیرند در ذیل هر مضمون ارائه دهد. پژوهش گر باید تلاش کند تا حد زیادی خود را در دیدگاه مشارکت­کنندگان قرار دهد و پدیده را همان گونه که آن­ها تجربه کرده اند توصیف کند، اما در صورتی که رویکرد تفسیری باشد، پژوهش­گر آزادی عمل بیشتری در تفسیر و بسط نتایج خواهد داشت.

اکنون پژوهشگر به «ذات یا جوهره» یک پدیده دست پیدا کرده است که به مثابه یک مفهوم است. به عبارت دیگر، به هدفی که از ابتدای پژوهش به دنبال آن بود یعنی «کشف تجربه مشترکِ تغییرناپذیر همه مشارکت کنندگان از پدیده» دستیافته است. جوهره پدیده همان هسته اولیه و واحد اساسی معنای آن پدیده است. جوهره هر پدیده، همگانی است. یعنی دیگران نیز می توانند آن را مطالعه و درک نمایند. بنابراین جوهره ای که کشف شده است، فهم مشترکی از پدیده مورد بررسی را برای همگان ایجاد می نماید.

بخش چهارم:  جمع بندی و نتیجه گیری

گزارش یک پژوهش پدیدارشناسی باید به گونه ای تنظیم شود که خواننده احساس کند با خواندن این گزارش، درک و فهم بهتری از آن چه افرادِ دیگر تجربه کرده اند، به دست میآورد. ارائه مضامین شناسایی شده، توصیف مضامین، کاربردهای نتایج پژوهش، توصیه هایی برای مطالعات بعدی و هم چنین محدودیت های پژوهش، در این بخش می تواند ذکر شود.

 

 

1. نمودار مفهومی استراتژی تحقیق

جمعبندی و دیگاه شخصی

پدیدارشناسی چه به عنوان یک فلسفه و چه به عنوان یک روش تحقیق به دنبال توصیف و تفسیر تجربه های مشترک می باشد. به نظر اینجانب روشی عمیق و کیفی می باشد که به آسانی و بدون افتادن در دام نموداره و اعداد به یک مفهوم نظری و کاربردی دست یافت. آنچه اهمیت دارد باید موضوع ها و افرادی را انتخاب کرده در تجربه ای اشتراک دارند، محقق باید نظرات شخصی و دیدگاه های علمی ذهنی خود را دخالت ندهد و در نهایت آنچه گردآوری کرده بدون دستکاری طبقه بندی نمایند تا به مفهوم اصلی برسد و روایی و اعتبار روش پدیدارشناسی هم بر همین مبنا می باشد. در نهایت چند مقاله که پدیدارشناسی را از منطر فلسفی و روش شناسی بررسی کرده اند و هنچنین چند مقاله که موضوعات اجتماعی را به شیوه پدیدارشناسانه بررسی کرده اند به عنوان نمونه هایی که خواننده با مطالعه آنها کلیتی از روش پدیدارشناسی کسب می کند آورده می می شود:

 منابع مهم

معصومی م. (1403). پدیدارشناسی به عنوان روش پژوهش. نشریه علمی رویکردهای پژوهشی نوین مدیریت و حسابداری, 8(30), 56-68. Retrieved از https://majournal.ir/index.php/ma/article/view/2786

اعرابی, سید محمد, بودلایی, حسن. (1390). استراتژی تحقیق پدیدار‌شناسی. روش شناسی علوم انسانی, 17(68), 31-58.

میر، فاطمه سادات، و دهدشتی شاهرخ، زهره. (1401). ماهیت پدیدارشناسی با تمرکز بر واکاوی تطبیقی انواع استراتژی های پدیدارشناسانه. شباک، 8(2 (پیاپی 65) )، 135-144. SID. https://sid.ir/paper/1008362/fa

حبیبی آذر، افسانه، کیهان، جواد، و طالبی، بهنام. (1400). پدیدارشناسی تجربیات زیسته معلمان در مورد چالشهای برگزاری دوره های آموزش ضمن خدمت آموزش وپرورش. فناوری آموزش (فناوری و آموزش)، 15(4 (60 پیاپی) )، 743-756. SID. https://sid.ir/paper/1036545/fa

عباسی, فهیمه, حجازی, الهه, حکیم زاده, رضوان. (1399). تجربه زیسته معلمان دوره ابتدایی از فرصت‌ها و چالش‌های تدریس در شبکه آموزشی دانش‌آموزان (شاد): یک مطالعه پدیدارشناسی. تدریس پژوهی, 8(3), 24-1.

عباس زاده, محمد, نیکدل, نرمین. (1395). مطالعۀ بسترهای زمینه‌ساز تأخیر در ازدواج دختران با رویکرد پدیدارشناسی توصیفی. زن در فرهنگ و هنر, 8(4), 493-516. doi: 10.22059/jwica.2016.61791

 

 

 

آخرین محصولات
آخرین اخبار و مقالات